آرش کدخدائی

نتیجه‌گرایی؟

۲۹ تیر ۱۴۰۰ - نگرش

سال‌ها ایده‌ای نزدیک به این داشتم که «ما مامور به وظیفه‌ایم و نه نتیجه». این جمله رو از زبان افراد متفاوتی هم شنیدم. منطق قابل درکی هم داره و می‌شه ازش دفاع کرد ولی … این روزها در باور به این ایده متعادل‌تر شدم.

قبلاً توی شرکتی بودم که می‌گفتند ساعت بزن. یه جایی من گفتم که ساعت نمی‌زنم. ساعت زدن حس بیهودگی و رباتی بهم می‌ده. همون آدمم ولی وقتی که ساعت بزنم حس می‌کنم معیار کار من ساعت زدنه. باید ساعت بزنم که به نتیجه برسم و نه اینکه کار رو به نتیجه برسونم. حتی گاهی ساعت رو نگاه می‌کنم که ببینم هشت ساعت کارم تموم شد و یا نه. بعد از هشت ساعت انگیزه‌ای ندارم که ادامه بدم. و یکی دو ساعت آخر کار بزرگی رو شروع نمی‌کنم چون آخر روزمه. خلاصه معیار ما اونجا عوض شد.

تجربه‌های متفاوتی توی تیم‌ها و البته شرایط متفاوت داشتم. گروهی از افراد ساعت رو معیار کیفیت در نظر می‌گیرند، گروهی حجم کار انجام شده را معیار پیشرفت می‌دونند و گروهی ترکیبی از این دوتا رو معیار می‌دونند.

واقعیت اینه که مدیر معیاری رو به صورت خودآگاه و ناخودآگاه توی ذهنش داره و با اون معیار ارضا می‌شه. اون معیار خیلی از جاها حجم و تعداد کارها و یا زمان انجام کارها ست ولی ای کاش اون معیار به سمت نتیجه گرایش داشته باشه.

من مدیر نیستم.

من فقط متوجه شدم که زمان یا تعداد وظایف فقط یک معیار کمکی هست که بتونی تصمیمات درستی برای مرحله‌ی بعد بگیری و نه اینکه کیفیت و کار آدم‌ها رو باهاش بسنجی. اکثر آدم‌ها کند ذهن نیستند و می‌تونند جعل کنند.

اگه ما توقع داشتیم که در یک سیکل و دوره، یه محصولی به نتیجه برسه و فردی از تیم توانایی انجام سریع اون کار رو داشته باید از وقت باقی‌مونده‌ش به عنوان پاداش براش استفاده کرد و گفت دمت گرم تو ما رو به هدف رسوندی؛ وقت اضافه داری؟ مال خودت. نه اینکه با تسک جدید دادن بهش تنبیهش کنیم!

اگه ما توقع داشتیم که در یک سیکل و دوره یه محصولی به نتیجه برسه و فردی از تیم توانایی داشته که اون کار رو ساده انجام بده و به چندین تسک پیچیده تبدیلش نکرده، ما باید بهش پاداش بدیم و نه اینکه ازش بپرسیم چرا توی این دوره فقط همین یه کار ساده رو انجام دادی.

این افراد باهوش توقعات اولیه‌ی ما رو برآورده کردند پس لایق پاداش هستند و نه تنبیه و توبیخ.

تعداد زیادی از مدیرها فکر می‌کنند اگه نیروشون سریع یا با روش ساده‌ای کار رو انجام داد پس کارش کمه و پولشون داره حروم می‌شه! واقعیت اینه که نتیجه‌ای که می‌خواستیم رو از اون نیرو گرفتیم.

سوالی که مطرح می‌شه اینه که خب شاید نتیجه‌ای که در نظر گرفتیم کم‌تر از ظرفیت بوده و توقع ما کم‌تر از ظرفیتمون بوده؛ حالا چی؟ برای دوره‌های بعد نتیجه‌های بیشتری بخواهیم؟

تجربه به من ثابت کرده که خواسته‌ها و نتیجه‌های مورد نظر ما اغلب بیش‌تر از ظرفیت و جلوتر هستند. بیشتر مواقع از برنامه‌ها عقب هستیم. با خودمون صادق باشیم و بدونیم که احتمال دست کم گرفتن خیلی کم‌تره. البته مواردی هم هست که ما ظرفیت‌ها و توان خودمون و تیم رو دست کم گرفتیم. به گمان من معیار ساعت و حجم رو دقیقاً اینجایی که فکر می‌کنیم توقع‌های ما کمتر از واقعیته احتیاج داریم. می‌تونیم برای دوره‌های بعد یکم قِلق‌گیری بکنیم، یکم بازی‌بازی بکنیم و adjust کنیم. نتیجه‌ها و خواسته‌هامون رو بیشتر کنیم و اگه به عملکردمون آسیبی رسید در دوره‌ی بعد باز تعدیلش کنیم و کاهشش بدیم. با تیم حرف بزنیم که به نظر میاد ظرفیت و منابعمون بیشتره پس آیا می‌تونیم توقع‌ها رو افزایش بدیم یا نه. تیم رو همراه کنیم که از ظرفیت‌ها بیشتر استفاده بشه. اگه تصمیم اشتباه بود و رضات تیم و خروجی بدتر شد،‌دوباره برگردیم به توقع‌های قبلی.

ساعت کار کردن افراد معیار پاداش و تنبیه نیست. تعداد تیک‌هایی که اعضای تیم انجام می‌دهند معیار پاداش و تنبیه نیست. نتیجه مهمه که تهش بگیم «آخیش به هدف این دوره رسیدم». و در آخر دوره‌ی بعد رو با داده‌هایی که جمع کردم می‌تونیم بهتر انجامش بدیم.

−−−

پی‌نوشت: این یادداشت رو نزدیک توی پاییز ۹۹ و نزدیک به ده ماه پیش نوشته بودم. توی dropbox paper پیداش کردم و یه ویرایش کوچیک کردم که خواناتر بشه (گرچه من همیشه و به طور عجیبی ناخوانا می‌نویسم). به نظرم بد نیومد که منتشرش کنم و امشب منتشرش می‌کنم.

طراحی با ♥ توسط آرش کدخدائی الیادرانی (@slasharash)