سلام
توی این دنیا همیشه لازم بوده که یه مقدمهای بگم ولی اتفاقاً همین الان حوصله این کار رو ندارم. شعر زیر رو دوست دارم، شاید بتونه مقدمه خوبی بشه.
موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم، پروانه اخگریم شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم پرواز بال ما، در خون تپیدن است
پر میکشیم و بال، بر پردهی خیال اعجاز ذوق ما، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم، جز سایهای ز خویش آئین آینه، خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشی پاسخ همین تو را، تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را خامیم و درد ما، از کال چیدن است
قیصر امین پور